محدودیت های بازار سهام
محدودیت های بازار سهام
انجام پایان نامه
چکیده
این مقاله پیش بینی بازده تحلیل بنیادی در چارچوبی دو بعدی که هم تمایلات سرمایه گذار و هم محدودیت های بازار سهام را بطور همزمان مورد بررسی قرار می دهد، ارزیابی می کند.
تمایلات و محدودیت های مربوط به بازار سهام، قدرت توضیحی مستقل و همپوشانی بر پیش بینی بازده تحلیل بنیادی دارند.
پیش بینی بازده تحلیل بنیادی در میان سهامی با ارزش بورسی زیاد از تمایل بالا بیشتر بیان می شود.
در میان سهام با ارزش بورسی کم، استراتژی تحلیل بنیادی تنها با تمایلات بالا سودآور است.
با این حال، در میان سهام با ارزش بورسی زیاد، همین استراتژی می تواند حتی در تمایلات پایین سود اقتصادی و آماری قابل توجهی کسب کند.
طبق اظهارات میلر (1977)، ما بر تعامل تمایلات و محدودیت های بازار سهام در ارزیابی سهام تأکید می کنیم.
انجام مقاله
نتیجه
این مقاله پیش بینی بازده تحلیل بنیادی درچارچوبی دو بعدی که هم تمایلات سرمایه گذار و هم محدودیت های بورس را همزمان مورد بررسی قرار می دهد، ارزیابی می کند.
تمایل و محدودیت های مربوط به بازار سهام، قدرت توضیحی مستقل و همپوشانی بر پیش بینی بازده تحلیل بنیادی دارند. پیش بینی بازده تحلیل بنیادی در میان سهامی با ارزش بورسی بالا در تمایلات بالا برجسته تر است.
در میان سهام با ارزش بورسی کمتر، استراتژی تحلیل بنیادی تنها در تمایلات بالا سودآور است.
با این وجود، در میان سهامی با ارزش بورسی بالا، همین تکنیک می تواند حتی تحت تمایلات پایین سود اقتصادی و آماری قابل توجهی کسب کند. تجزیه و تحلیل مشترک ما از تمایلات و محدودیت های بازارسهام بر طبق تعریف های میلر است. (1977).
بهتر است مدل ارزش گذاری بیش از حد میلر را در یک چارچوب دو بعدی آزمایش کنید که همزمان واگرایی و محدودیت های فروش کم را در نظر بگیرد.
ما هنگامی که از توضیحات مبتنی بر سوء قیمت گذاری برای توضیح ناهنجاری های بازار سرمایه استفاده می شود، بر تعامل تمایلات و محدودیت های مربوط به بازارسهام در ارزیابی سهام تأکید می کنیم.
از سوی دیگر، چون تمایل سرمایه گذار و محدودیت های مربوط به بازار سهام بهم مرتبط است، جدا کردن این دو مجرا دشوار است.
برای تشخیص اثرات متمایز آنها ، هنگام بررسی تأثیر تمایلات و برعکس یکدیگر را کنترل می کنیم.
محققان در مطالعات بعدی می توانند چنین رویکرد مشترکی را برای بررسی سایر ناهنجاری های بنیادی مبتنی بر رویداد، ارزش گذاری و ارزش بازار اعمال کنند.
و در میان سایرین شلیفر و ویشنی (1997)، استدلال می كنند كه محدودیت بازار سهام مانع از این می شود که متخصصان بازار به سرعت معاملات بی ارزش انجام دهند.
با این وجود، مطالعات تجربی موجود بر بررسی منحصر به فرد یک کانال در مورد تأثیر تحلیل بنیادی متمرکز است.
به عنوان مثال، پیوتروسکی (2012) ، استامبا ، یو و یوان (2012) و یان و ژنگ (2017) در میان سایرین نشان می دهند که استراتژی های مبتنی بر بنیاد به دنبال دوره های تمایل بالا عملکرد بهتری دارند.
در این مقاله، با بررسی پیش بینی بازده تحلیل بنیادی در چارچوبی دو بعدی که همزمان تمایلات سرمایه گذار و محدودیت های بازار سهام را در نظر می گیرد، به پیشرفت تحقیقات در این زمینه کمک می کنیم.
به ویژه، ما سعی داریم به طور صریح نقش های متمایز و مشترک تمایلات سرمایه گذار و محدودیت های بازار سهام را در پیش بینی بازده تحلیل بنیادی بررسی کنیم، هرچند که بیکر و وورگلر (2006) و لی و بنابراین (2015) استدلال می کنند که هر دو کانال احتمالاً در هم تنیده شده و منجر به پیش بینی های تجربی مشابه می شوند.
به لحاظ نظری، بررسی مشترک این دو کانال در یک چارچوب یکپارچه با روش ارزش گذاری بیش از حد میلر (1977) سازگار است.
بوهم، دنیل سن و سورسکو (2006) معتقدند كه بهتر است فرضيه ارزشگذاری ميلر را در يك چارچوب يكپارچه آزمايش كنيم كه واگرایی عقاید و محدوديت هاي فروش کم را همزمان در نظر بگيرد.
در موقعیت ما، تمایلات سرمایه گذار منجر به واگرایی عقاید سرمایه گذار می شود و محدودیت های فروش اندک مهمترین عناصر هزینه های آربیتراژ هستند.
از این رو با انگیزه لی و سو (2015) و میلر (1977) ، ادعا می کنیم که در نظر گرفتن مشترک تمایلات و محدودیت های اربیتراژ می تواند پیش بینی بازگشت قدرت بنیادی را بهتر توضیح دهد.
نتایج تجربی ما در این مورد که تمایلات و محدودیت های سرمایه گذار نسبت به آربیتراژ اثرات متمایز و مشترکی در پیش بینی بازده قدرت بنیادی دارد، شواهد محکمی را ارائه می دهد.
ما در ابتدا می دانیم که استراتژی قدرت بنیادی به دنبال دوره های تمایل بالا نسبت به دوره های تمایل اندک بهتر عمل می کند. هر دو دوره بلند و کوتاه به طور قابل توجهی در اختلاف بین دوره تمایلات بالا و پایین نقش دارند.
دوم، استراتژی قدرت بنیادی بازده بالاتری را در میان سهام با ریسک بالا یا هزینه های معامله بالاتر نسبت به سهام با ریسک بالا یا هزینه های معامله دارد.
انجام پروپوزال
Fundamental Strength Strategy: The Role of Investor Sentiment versus Limits to Arbitrage
Abstract
This paper evaluates the return predictability of fundamental strength in a two dimensional framework that considers both investor sentiment and limits to arbitrage simultaneously.
Sentiment and limits to arbitrage have independent and overlapping explanatory power on the return predictability of fundamental strength.
The return predictability of fundamental strength is more pronounced among stocks with high arbitrage costs following high sentiment.
Among stocks with low arbitrage costs, the fundamental strength strategy is profitable only following high sentiment. However, among stocks with high arbitrage costs, the same strategy can earn economically and statistically significant profits even following low sentiment.
Consistent with Miller (1977), we emphasize the interaction of sentiment and limits to arbitrage on stock valuation.
Conclusion
This paper evaluates the return predictability of fundamental strength in a two dimensional framework that considers both investor sentiment and limits to arbitrage simultaneously.
Sentiment and limits to arbitrage have independent and overlapping explanatory power on the return predictability of fundamental strength.
The return predictability of fundamental strength is more pronounced among stocks with high arbitrage costs following high sentiment.
Among stocks with low arbitrage costs, the fundamental strength strategy is profitable only following high sentiment. However, among stocks with high arbitrage costs, the same strategy can earn economically and statistically significant profits even following low sentiment.
Our joint analysis of sentiment and limits to arbitrage is consistent with the spirit of Miller (1977).
It is better to test the Miller’s overvaluation model in a two-dimensional framework that considers both divergence of opinion and short-sale constraints simultaneously.
We emphasize the interaction of sentiment and limits to arbitrage on stock valuation when the mispricing-based explanation is used to explain capital market anomalies.
On the other hand, since investor sentiment and limits to arbitrage are intertwined, these two channels are difficult to differentiate.
To distinguish their distinct effects, empirically we control for each other when examining the effect of sentiment, and vice versa.
In the future studies, researchers could apply such a joint approach to examine other fundamental-based or event-, valuation-, and market-value anomalies. and Shleifer and Vishny (1997), among others, argue that limits to arbitrage prevent arbitrageurs from arbitraging mispricing immediately.
However, existing empirical studies focus on exclusively examining one channel on the effectiveness of fundamental analysis.
For example, Piotroski and So (2012), Stambaugh, Yu, and Yuan (2012), and Yan and Zheng (2017), among others, show that fundamental-based strategies perform better following high sentiment periods.
In this paper, we contribute to the literature by examining the return predictability of fundamental strength in a two-dimensional framework that considers both investor sentiment and limits to arbitrage simultaneously.
Specifically, we attempt to explicitly examine the distinct and joint roles of investor sentiment and limits to arbitrage in the return predictability of fundamental strength, though Baker and Wurgler (2006) and Lee and So (2015) argue that both channels are likely intertwined and lead to similar empirical predictions.
Theoretically a joint consideration of these two channels in a unified framework is consistent with the spirit of Miller’s (1977) overvaluation.
Boehme, Danielsen, and Sorescu (2006) argue that it is better to test Miller’s overvaluation hypothesis in a unified framework that considers both divergence of opinion and short-sale constraints simultaneously.
In our setting, investor sentiment leads to divergence of investor opinion and short-sale constraints are major ingredients of arbitrage costs (e.g., Nagel, 2005; Baker and Wurgler, 2006; Hanson and Sunderam, 2014).
Motivated by Lee and So (2015) and Miller (1977), therefore, we argue that a joint consideration of sentiment and limits to arbitrage could better explain the return predictability of fundamental strength.
Our empirical results provide strong evidence that investor sentiment and limits to arbitrage have distinct and joint effects on the return predictability of fundamental strength.
First, we find that the fundamental strength strategy performs better following high sentiment periods than following low sentiment periods.
Both the long and short legs significantly contribute to the return difference between high and low sentiment periods.
Second, the fundamental strength strategy has higher returns among stocks with high arbitrage risk or transaction costs
than among stocks with low arbitrage risk or transaction costs.
برای مشاهده مطالب بیشتر به سایت www.farzdon.ir مراجعه نماید .
محدودیت های بازار سهام