فهوم کودکی در متون منثور عرفانی

بررسی کودک و مفهوم کودکی در متون منثور عرفانی قرن چهار و پنج

جدول محتوایی

مفهوم کودکی در متون منثور عرفانی

 

 

 

مفهوم کودکی در متون منثور عرفانی

 

 

 

مقدمه ای در باب عرفان

عرفان اسلامی نوعی طریقت خاص است و هدف آن وصول به حق­تعالی از طریق سیر و سلوک و کشف و شهودی عارفانه است.

طریقت عرفان از آغاز تاکنون هم به لحاظ ماهیت اسرارآمیز و شهودی­اش و هم به دلیل گستردگی ظرفیت­های زبانی و نیز تفکر تلفیقی­اش و به طور کلی پیچیدگی­هایی که در فکر، زبان و روش آن وجود داشته است، مورد توجه بسیاری از متفکران و اندیشمندان بوده است.

این میزان توجه به عرفان در ادوار گوناگون باعث ایجاد دیدگاه­ها و آرای متعددی دربارۀ چیستی و چگونگی آن شده است، به گونه­ای که ارائۀ تعریفی جامع و مشترک از عرفان و تصوف را مشکل می­سازد.

 

برخی پژوهشگران تصوف را چنین تعریف کرده اند:« روشی عملی است که با اکسیر عشق، وجود انسان را از پستی و رذالت به قلۀ بلندی و فضیلت می کشاند، و ماهیت او را دگرگون
می­سازد.»(حلبی،1385: 4) این تعریف یادآور سخن حافظ است آنجا که می­گوید:

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی                   تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

در تعاریف اولیۀ تصوف از زبان ابوسعیدابی الخیر چنین نقل می شود که:

 

 

 

فهوم کودکی در متون منثور عرفانی

 

 

 

 

«صوفیگری این است که آنچه در سر داری، بنهی و آنچه در کف داری، بدهی و آنچه بر تو آید، نجهی.» در تعریف دیگری از ابو سعید میهنی هم دربارۀ تصوف چنین آمده است:« تصوف دو چیز است: یکسو نگریستن و یکسان دیدن.»

تقریبا می­توان اظهار کرد که این تعاریف همگی به یک معنی هستند و سخن تمامی آنها یکی است.

زیرا به اعتقاد همۀ وارستگان، مهمترین دگرگونی در ذات انسان این است که صفات بد خویش را به صفات نیک مبدل کند.

و همچنین یکسو نگریستن و یکسان دیدن هم نتیجۀ همین حالتی است که انسان می­تواند صفات نکوهیده را از ذات خویش دور کرده و صفات نیک را کسب کند و زمانی می تواند صوفی باشد که بر سخنان درشت مردم دربارۀ خود صبر پیشه کند و در برابر آنها به نرمی سخن بگوید و به لطف و خوشی بر دلهای مردم دست یابد.

 

صوفیان صفات نکوهیده­ای که در وجود آدمی است، به «ذات» و «وجود» و «هستی» تعبیر می­کنند و معتقدند تا انسان آن­ها را در وجود خود نکشته باشد و یا به اصطلاح صوفیانه «فانی» نکرده باشد، «بقا» نخواهد یافت.(همان: 5)

به طور کلی باید اذعان کرد که اگر در نهایت تعریف تصوف غیرممکن هم نباشد، لااقل بسیار مشکل است. «تصوف هیچگاه نظراً و عملاً طریقۀ منظم و محدود و معینی نبوده، بلکه در هر عهدی مفهوم مخصوصی داشته است.»(غنی،1386: 178)

 

در شناخت طریقت عرفان، توجه به دو واژۀ عرفان و تصوف می­تواند راهگشا باشد.

اساسا به نظر می­رسد که واژۀ تصوف، بسیار بحث برانگیز و مورد اختلاف است که از ابتدا برای اشاره به مظهر نمادین حقیقت باطنی ایمان به کار رفته است.

این واژه گاهی به عنوان نماد افتخار و گاهی نماد وهن به حساب آمده است.

 

واژۀ عرفان نیز که به کرات در متون کلاسیک برای اشاره به طریقت تصوف از آن استفاده شده است، از نظر لغوی به معنای «علم» یا «شناخت» است و همواره به صورت تلویحی به شناختی از اشیا اشاره دارد که تنها به واسطۀ یک دگرکونی باطنی قابل حصول است و اغلب به «گنوسی» یا «معرفت باطنی» ترجمه
می­شود و هدف آن تحصیل توأمان معرفت نفس و شناخت خداست.

 

متون عرفانی در واقع  به دنبال آن هستند که به ما تأکید کنند که این نوع از معرفت در کتاب­ها یافت نمی­شود و تنها در قلب انسان وجود دارد و به واسطۀ پیروی از روشی می­توان به آن دست یافت که راه کمال انسان را در پیش می­گیرد.(همان:84)

 

 

مارتین لینگز نیز دربارۀ عرفان چنین می­گوید:« گام نهادن در طریق عارفان، گویی به دست آوردن یک بعد اضافی است؛ زیرا این طریق چیزی جز بعد عمق نیست.»(لینگز،1383 :37) از دیدگاه لینگز؛ عرفان اسلامی با وابستگی کامل به وحیِ خاص، کاملا مستقل از هر چیز دیگری است، اما در عین حال می تواند از حوزه­های دیگر نیز بهره ببرد و در حوزه­های دیگر نیز وارد شود.(همان:39)

 

 

جنبه­ های نظری عرفان

مفهوم کودکی در متون منثور عرفانی

مبانی نظری تصوف که چارچوب نظریات اساسی عارفان را در برمی­گیرد، با تمامی دیدگاه­های
نظریه­پردازانه تفاوت دارند.

زیرا نظریه­پردازی معمولاً با تکیه بر عقل صورت می­گیرد، اما در عرفان نظری که بنیان آن بر «حقیقت» نهاده شده است، تکیه بر درک شهودی و معرفت است.

«دیدگاه تصوف راجع به واقع عالم، برگرفته از قرآن و حدیث است؛ ولیکن فرزانگان و مشایخ صوفی در طول زمان، آن را شرح و بسط داده و جرح و تعدیل کرده ­اند.

 

دیدگاه آنان، نقشه­ای از عالم را ارایه می­کند که طبق آن افراد می­توانندجایگاه خودشان را در ارتباط با خدا بدانند.

این نقشه تبیین می­کند که انسان­ها چیستند و چه باید باشند و شیوه­ای را به کار می­گیرد تا بتواند افراد را از موقعیت کنونی­شان به هدف نهایی از حیات انسانی ـ یعنی از نقص به کمال ـ رهنمون شود. اولین شهادت یعنی لا اله الا الله، حق را از غیر حق، مطلق را از نسبی و یا خدا را از ماسوی­الله که عالم باشد، متمایز می­نماید.

 

چنان که گفته می­شود، شهادت از دو بخش نفی لا اله و اثبات الا الله تشکیل شده است.

 

نیمۀ اول، وجود حقیقت ذاتی برای عالم و نفس را نفی می­کند و نیمۀ دوم غائیت حقیقت الهی را تثبیت می­نماید. این شهادت بدین معنی است که هیچ خالقی غیر از خدا، هیچ رحیمی غیر از خدا و هیچ عالمی غیر از خدا وجود ندارد و در کل بدین معنی است که هیچ حقیقتی غیر از خدا نیست و آن به اصطلاح حقیقت­هایی که ما تجربه می­کنیم، تماما ثانوی و فرعی هستند.

 

آیات قرانی و احادیث متعددی این تمایزاساسی مورد اشاره در شهادت را بازگو کرده، لوازم و پیامدهای آن را تبیین می­کنند.

یکی از آیاتی که به کرات در متون عرفانی نقل می­شود، این آیه است: کل شیء هالک الا وجه­الله(قصص:88)

. و همان­طور که یکی از مشایخ صوفیه اظهار می­کند: نگفت یهلک تا معلوم شود که وجود همۀ اشیا در وجود او خود امروز هالک است و حوالت مشاهدۀ این حال به فردا در حق محجوبان است.»(چیتیک،1388:52-53)

 

بنابراین دیده می­شود که مبنای نظری تصوف، برای اثبات «حقیقت» خداوند و نفی حقیقت غیر خدا، از اولین شهادت شروع می­شود و سپس در تمام دستورالعمل­های نظری برای تاکید این دیدگاه، به آیات و احادیث دیگر توجه می­شود. «حقیقت خداوند چنان است که هیچ چیز را یارای مقایسه با آن نیست.

واجدیت یکتا و یگانۀ او نسبت به هر آن­چه حقیقی است و هر آنچه که معطی حقیقت به اغیار است، بدین معنی است که در واقع اصلا اغیار معدوم­اند. این حرف همان تفسیر صوفیان از حدیث نبوی است که: کان الله و لم یکن معه شیء.»( همان:53)

 

«در واقع، عرفان نظری ترجمان حقایقی است که مشهود عارف هستند.

بنابراین، راهی که تا دست­یابی به مقام فنا و مشاهده پیموده می­شود، همان طریقت و تجربۀ سلوکی است که در علم عرفان عملی بیان
می­شود و تعبیرهایی که از حقایق مشهود در آن مقام به دست داده می­شود، همان «عرفان نظری» است.»(یزدان­پناه، 1391 :67) با این توضیح، اگر قرار باشد

تعریفی از عرفان نظری به عنوان یک علم ارائه داده شود، می توان چنین گفت که: «ترجمه و تعبیر حقایق و معارف توحیدی، یعنی وحدت شخصی وجود و لوازم آن­که عارف از راه شهود، در نهایی­ترین مرحلۀ آن، به دست آورده باشد؛ شهودی که معمولا در پی ریاضت و عشق حاصل می­گردد.»

 

 

جنبه ­های عملی عرفان

مفهوم کودکی در متون منثور عرفانی

در بحث پیشین دریافتیم که عرفان و تصوف، با در نظر گرفتن هدف اساسی خود که همانا دستیابی به سعادت است،در هر دو زمینۀ نظری و عملی،  ابتدا اساس کار خود را بر پایه ­های شریعت استوار ساخته است.

سپس از حدود قوانین معمولی شریعت پا فراتر نهاده و شیوه­ای خاص در رسیدن به سعادت در پیش گرفته است.

 

در جنبۀ نظری عرفان، همان­طور که دیده شد، مسائل اساسی مربوط به حوزه­های معرفت­شناسی و هستی ­شناسی، مطرح و اثبات گردید.

 

اکنون در جنبۀ عملی عرفان باید به چگونگی بهره­ برداری عارف از این دیدگاه­ها و روش وی در به کار بستن این نظریات عرفانی، توجه داشت.

در این­جا باید به چگونگی قدم نهادن و طی کردن و به وصال رسیدن عارف در طریقت پرداخت. چرا که مهمترین هدف در عرفان و تصوف رسیدن به حقیقت است و این مهم پس از درک آموزه­های نظری با پشت سر نهادن هرچه دقیق­تر و صحیح­تر طریقۀ سلوک، امکان­پذیر خواهد شد.

«به عقیدۀ صوفیان، معرفت دربارۀ خداوند هم نظری و هم تجربی است، که اولی در صورتی ارزش دارد که برای نزدیک کردن انسان به خدا به کار رود.»(ریجون،1378: 180)

 

پس همان­طور که ذکر شد، برای درک عرفان و تصوف، بعد از بحث­های نظری باید دربارۀ زمینۀ عملی آن تحقیق کرد؛ یعنی روش­ها و رفتارهای خاصی که عبادات و سلوک صوفی را از عبادت دیگر افراد متمایز می­کند.

در اکثر آموزه­های عرفان عملی گفته می­شود که عارفان قبل از هر چیز در رفتار خاص خود، به دنبال گواهی دادن به حقانیت آموزه­های اسلام بوده­اند و بیشتر آداب خود را از آداب شریعت و قران برداشت کرده ­اند.

 

 

 

فهوم کودکی در متون منثور عرفانی

 

 

آن­ها گواهی اولیۀ خود را با ادای ذکر شهادت(لااله­الاالله)که اساس اسلام است، بیان نموده­اند.

زیرا کلمۀ شهادت تأییدی است بر توحید حق­تعالی و نفی کنندۀ هرگونه چندخدایی است. همچنین در نگاه عمیق­تر شهادت نخستین و مهمترین وسیله­ای است که سالک را به سعادت رهنمون می­سازد.(همان)

 

نسفی «طریق سعادت را، که شامل ترک و معرفت خداوند است، در عباراتی چند خلاصه می­کند تا دستورالعمل ساده­ای را که برای میلیونها مسلمان آشناست: لااله­الااله، نشان دهد: ای درویش ترک و معرفت خدای کلمة شهادت است.

کلمۀ شهادت نفی و اثبات است. نفی ترک بتان است و اثبات معرفت خدای است…»(ریجون،1378 : 196-197)

 

بنابراین کلمۀ شهادت در اسلام منبع الهام صوفیه بوده است. ابن عربی نیز این شهادت را  در قالب مفهوم “او/نه او” معرفی می­کند که دربردارندۀ نفی و اثبات است. یعنی هر آن­چه در عالم هست،در مقایسه با وجود خداوند محدود است.

مثلا وجود انسان در مقایسه با خداوند از پاره­ای جهات به خدا شبیه است، چرا که به طور مثال انسان چون می­تواند اخلاق صالح از خود بروز دهد ازجهاتی به خدا مانند شده اما از نظر طول عمر و استعداد در برابر خداوند محدود است، زیرا خداوند جاوید و دانا و توانا برهمه چیز است و کلمۀ شهادت در مفهوم “او/نه او”  تنها شایستۀ شأن اوست.(همان:197)

 

برای مشاهده  مطالب  بیشتر به سایت www.farzdon.ir مراجعه  نماید.

 

مفهوم کودکی در متون منثور عرفانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *