مفهوم کودکی در متون منثور عرفانی
مفهوم کودکی در متون منثور عرفانی
مقدمه ای در باب عرفان
عرفان اسلامی نوعی طریقت خاص است و هدف آن وصول به حقتعالی از طریق سیر و سلوک و کشف و شهودی عارفانه است.
طریقت عرفان از آغاز تاکنون هم به لحاظ ماهیت اسرارآمیز و شهودیاش و هم به دلیل گستردگی ظرفیتهای زبانی و نیز تفکر تلفیقیاش و به طور کلی پیچیدگیهایی که در فکر، زبان و روش آن وجود داشته است، مورد توجه بسیاری از متفکران و اندیشمندان بوده است.
این میزان توجه به عرفان در ادوار گوناگون باعث ایجاد دیدگاهها و آرای متعددی دربارۀ چیستی و چگونگی آن شده است، به گونهای که ارائۀ تعریفی جامع و مشترک از عرفان و تصوف را مشکل میسازد.
برخی پژوهشگران تصوف را چنین تعریف کرده اند:« روشی عملی است که با اکسیر عشق، وجود انسان را از پستی و رذالت به قلۀ بلندی و فضیلت می کشاند، و ماهیت او را دگرگون
میسازد.»(حلبی،1385: 4) این تعریف یادآور سخن حافظ است آنجا که میگوید:
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
در تعاریف اولیۀ تصوف از زبان ابوسعیدابی الخیر چنین نقل می شود که:
«صوفیگری این است که آنچه در سر داری، بنهی و آنچه در کف داری، بدهی و آنچه بر تو آید، نجهی.» در تعریف دیگری از ابو سعید میهنی هم دربارۀ تصوف چنین آمده است:« تصوف دو چیز است: یکسو نگریستن و یکسان دیدن.»
تقریبا میتوان اظهار کرد که این تعاریف همگی به یک معنی هستند و سخن تمامی آنها یکی است.
زیرا به اعتقاد همۀ وارستگان، مهمترین دگرگونی در ذات انسان این است که صفات بد خویش را به صفات نیک مبدل کند.
و همچنین یکسو نگریستن و یکسان دیدن هم نتیجۀ همین حالتی است که انسان میتواند صفات نکوهیده را از ذات خویش دور کرده و صفات نیک را کسب کند و زمانی می تواند صوفی باشد که بر سخنان درشت مردم دربارۀ خود صبر پیشه کند و در برابر آنها به نرمی سخن بگوید و به لطف و خوشی بر دلهای مردم دست یابد.
صوفیان صفات نکوهیدهای که در وجود آدمی است، به «ذات» و «وجود» و «هستی» تعبیر میکنند و معتقدند تا انسان آنها را در وجود خود نکشته باشد و یا به اصطلاح صوفیانه «فانی» نکرده باشد، «بقا» نخواهد یافت.(همان: 5)
به طور کلی باید اذعان کرد که اگر در نهایت تعریف تصوف غیرممکن هم نباشد، لااقل بسیار مشکل است. «تصوف هیچگاه نظراً و عملاً طریقۀ منظم و محدود و معینی نبوده، بلکه در هر عهدی مفهوم مخصوصی داشته است.»(غنی،1386: 178)
در شناخت طریقت عرفان، توجه به دو واژۀ عرفان و تصوف میتواند راهگشا باشد.
اساسا به نظر میرسد که واژۀ تصوف، بسیار بحث برانگیز و مورد اختلاف است که از ابتدا برای اشاره به مظهر نمادین حقیقت باطنی ایمان به کار رفته است.
این واژه گاهی به عنوان نماد افتخار و گاهی نماد وهن به حساب آمده است.
واژۀ عرفان نیز که به کرات در متون کلاسیک برای اشاره به طریقت تصوف از آن استفاده شده است، از نظر لغوی به معنای «علم» یا «شناخت» است و همواره به صورت تلویحی به شناختی از اشیا اشاره دارد که تنها به واسطۀ یک دگرکونی باطنی قابل حصول است و اغلب به «گنوسی» یا «معرفت باطنی» ترجمه
میشود و هدف آن تحصیل توأمان معرفت نفس و شناخت خداست.
متون عرفانی در واقع به دنبال آن هستند که به ما تأکید کنند که این نوع از معرفت در کتابها یافت نمیشود و تنها در قلب انسان وجود دارد و به واسطۀ پیروی از روشی میتوان به آن دست یافت که راه کمال انسان را در پیش میگیرد.(همان:84)
مارتین لینگز نیز دربارۀ عرفان چنین میگوید:« گام نهادن در طریق عارفان، گویی به دست آوردن یک بعد اضافی است؛ زیرا این طریق چیزی جز بعد عمق نیست.»(لینگز،1383 :37) از دیدگاه لینگز؛ عرفان اسلامی با وابستگی کامل به وحیِ خاص، کاملا مستقل از هر چیز دیگری است، اما در عین حال می تواند از حوزههای دیگر نیز بهره ببرد و در حوزههای دیگر نیز وارد شود.(همان:39)
جنبه های نظری عرفان
مفهوم کودکی در متون منثور عرفانی
مبانی نظری تصوف که چارچوب نظریات اساسی عارفان را در برمیگیرد، با تمامی دیدگاههای
نظریهپردازانه تفاوت دارند.
زیرا نظریهپردازی معمولاً با تکیه بر عقل صورت میگیرد، اما در عرفان نظری که بنیان آن بر «حقیقت» نهاده شده است، تکیه بر درک شهودی و معرفت است.
«دیدگاه تصوف راجع به واقع عالم، برگرفته از قرآن و حدیث است؛ ولیکن فرزانگان و مشایخ صوفی در طول زمان، آن را شرح و بسط داده و جرح و تعدیل کرده اند.
دیدگاه آنان، نقشهای از عالم را ارایه میکند که طبق آن افراد میتوانندجایگاه خودشان را در ارتباط با خدا بدانند.
این نقشه تبیین میکند که انسانها چیستند و چه باید باشند و شیوهای را به کار میگیرد تا بتواند افراد را از موقعیت کنونیشان به هدف نهایی از حیات انسانی ـ یعنی از نقص به کمال ـ رهنمون شود. اولین شهادت یعنی لا اله الا الله، حق را از غیر حق، مطلق را از نسبی و یا خدا را از ماسویالله که عالم باشد، متمایز مینماید.
چنان که گفته میشود، شهادت از دو بخش نفی لا اله و اثبات الا الله تشکیل شده است.
نیمۀ اول، وجود حقیقت ذاتی برای عالم و نفس را نفی میکند و نیمۀ دوم غائیت حقیقت الهی را تثبیت مینماید. این شهادت بدین معنی است که هیچ خالقی غیر از خدا، هیچ رحیمی غیر از خدا و هیچ عالمی غیر از خدا وجود ندارد و در کل بدین معنی است که هیچ حقیقتی غیر از خدا نیست و آن به اصطلاح حقیقتهایی که ما تجربه میکنیم، تماما ثانوی و فرعی هستند.
آیات قرانی و احادیث متعددی این تمایزاساسی مورد اشاره در شهادت را بازگو کرده، لوازم و پیامدهای آن را تبیین میکنند.
یکی از آیاتی که به کرات در متون عرفانی نقل میشود، این آیه است: کل شیء هالک الا وجهالله(قصص:88)
. و همانطور که یکی از مشایخ صوفیه اظهار میکند: نگفت یهلک تا معلوم شود که وجود همۀ اشیا در وجود او خود امروز هالک است و حوالت مشاهدۀ این حال به فردا در حق محجوبان است.»(چیتیک،1388:52-53)
بنابراین دیده میشود که مبنای نظری تصوف، برای اثبات «حقیقت» خداوند و نفی حقیقت غیر خدا، از اولین شهادت شروع میشود و سپس در تمام دستورالعملهای نظری برای تاکید این دیدگاه، به آیات و احادیث دیگر توجه میشود. «حقیقت خداوند چنان است که هیچ چیز را یارای مقایسه با آن نیست.
واجدیت یکتا و یگانۀ او نسبت به هر آنچه حقیقی است و هر آنچه که معطی حقیقت به اغیار است، بدین معنی است که در واقع اصلا اغیار معدوماند. این حرف همان تفسیر صوفیان از حدیث نبوی است که: کان الله و لم یکن معه شیء.»( همان:53)
«در واقع، عرفان نظری ترجمان حقایقی است که مشهود عارف هستند.
بنابراین، راهی که تا دستیابی به مقام فنا و مشاهده پیموده میشود، همان طریقت و تجربۀ سلوکی است که در علم عرفان عملی بیان
میشود و تعبیرهایی که از حقایق مشهود در آن مقام به دست داده میشود، همان «عرفان نظری» است.»(یزدانپناه، 1391 :67) با این توضیح، اگر قرار باشد
تعریفی از عرفان نظری به عنوان یک علم ارائه داده شود، می توان چنین گفت که: «ترجمه و تعبیر حقایق و معارف توحیدی، یعنی وحدت شخصی وجود و لوازم آنکه عارف از راه شهود، در نهاییترین مرحلۀ آن، به دست آورده باشد؛ شهودی که معمولا در پی ریاضت و عشق حاصل میگردد.»
جنبه های عملی عرفان
مفهوم کودکی در متون منثور عرفانی
در بحث پیشین دریافتیم که عرفان و تصوف، با در نظر گرفتن هدف اساسی خود که همانا دستیابی به سعادت است،در هر دو زمینۀ نظری و عملی، ابتدا اساس کار خود را بر پایه های شریعت استوار ساخته است.
سپس از حدود قوانین معمولی شریعت پا فراتر نهاده و شیوهای خاص در رسیدن به سعادت در پیش گرفته است.
در جنبۀ نظری عرفان، همانطور که دیده شد، مسائل اساسی مربوط به حوزههای معرفتشناسی و هستی شناسی، مطرح و اثبات گردید.
اکنون در جنبۀ عملی عرفان باید به چگونگی بهره برداری عارف از این دیدگاهها و روش وی در به کار بستن این نظریات عرفانی، توجه داشت.
در اینجا باید به چگونگی قدم نهادن و طی کردن و به وصال رسیدن عارف در طریقت پرداخت. چرا که مهمترین هدف در عرفان و تصوف رسیدن به حقیقت است و این مهم پس از درک آموزههای نظری با پشت سر نهادن هرچه دقیقتر و صحیحتر طریقۀ سلوک، امکانپذیر خواهد شد.
«به عقیدۀ صوفیان، معرفت دربارۀ خداوند هم نظری و هم تجربی است، که اولی در صورتی ارزش دارد که برای نزدیک کردن انسان به خدا به کار رود.»(ریجون،1378: 180)
پس همانطور که ذکر شد، برای درک عرفان و تصوف، بعد از بحثهای نظری باید دربارۀ زمینۀ عملی آن تحقیق کرد؛ یعنی روشها و رفتارهای خاصی که عبادات و سلوک صوفی را از عبادت دیگر افراد متمایز میکند.
در اکثر آموزههای عرفان عملی گفته میشود که عارفان قبل از هر چیز در رفتار خاص خود، به دنبال گواهی دادن به حقانیت آموزههای اسلام بودهاند و بیشتر آداب خود را از آداب شریعت و قران برداشت کرده اند.
آنها گواهی اولیۀ خود را با ادای ذکر شهادت(لاالهالاالله)که اساس اسلام است، بیان نمودهاند.
زیرا کلمۀ شهادت تأییدی است بر توحید حقتعالی و نفی کنندۀ هرگونه چندخدایی است. همچنین در نگاه عمیقتر شهادت نخستین و مهمترین وسیلهای است که سالک را به سعادت رهنمون میسازد.(همان)
نسفی «طریق سعادت را، که شامل ترک و معرفت خداوند است، در عباراتی چند خلاصه میکند تا دستورالعمل سادهای را که برای میلیونها مسلمان آشناست: لاالهالااله، نشان دهد: ای درویش ترک و معرفت خدای کلمة شهادت است.
کلمۀ شهادت نفی و اثبات است. نفی ترک بتان است و اثبات معرفت خدای است…»(ریجون،1378 : 196-197)
بنابراین کلمۀ شهادت در اسلام منبع الهام صوفیه بوده است. ابن عربی نیز این شهادت را در قالب مفهوم “او/نه او” معرفی میکند که دربردارندۀ نفی و اثبات است. یعنی هر آنچه در عالم هست،در مقایسه با وجود خداوند محدود است.
مثلا وجود انسان در مقایسه با خداوند از پارهای جهات به خدا شبیه است، چرا که به طور مثال انسان چون میتواند اخلاق صالح از خود بروز دهد ازجهاتی به خدا مانند شده اما از نظر طول عمر و استعداد در برابر خداوند محدود است، زیرا خداوند جاوید و دانا و توانا برهمه چیز است و کلمۀ شهادت در مفهوم “او/نه او” تنها شایستۀ شأن اوست.(همان:197)
برای مشاهده مطالب بیشتر به سایت www.farzdon.ir مراجعه نماید.